گرامی می‌دارم یاد و خاطره‌ی یکی از عزیزترین برادرانم را که یک ماه اخیر را در اندوه فراق‌اش به سختی گذرانده‌ام؛ او کسی نبود جز سیّد حسن تالانه که در دانشگاه تبریز، دانشجوی سال آخر دکتری حرفه‌ای داندانپزشکی بود. 

خدای مِهربان را شُکرگزارم که توفیق‌ام داد تا -در حدّ فاصل مِهر ۹٦ الی مرداد ۹۸- بیش از گذشته در تبریز، بتوانم با این یارِ فقید، همنشین باشم. چه سعادتی بود زیستن و در معیّتِ سیّد بودن؛ او چنان سلیم‌النّفس، صالح و محبوب و محجوب بود که به زعم من، جزو اولیای خداوند محسوب می‌شُد؛ شاید همین امر سبب شد تا باریتعالی، روحِ پاکِ او را چنین زودهنگام، به نزد خویش فرا خوانَد و ما را نیز به موجبِ کوتاهی‌مان در عنایت به پیمانِ اخوّت، از فراقش اندوهیگن گرداند! راستی چه رازی در کیمیای سالکانِ طریق دل وجود دارد که این چنین آدمی را مُقرّبِ خالق و محبوبِ خلق می‌نماید؟! 

سیّدِ ما مُهره‌ی مار نداشت امّا با مُهره‌ی ایمان، دل‌ها را ربوده بود. او اهلِ دل بود که از قیل و قال بُریده و پا در میدان عمل نهاده بود. تلاش برای امرارِ معاش در حیات شخصی و علمی‌اش، او را از فعّالیّت‌های مدنی در اجتماع باز نمی‌داشت؛ بلکه هر جا کسی سؤال یا توقّعی از او داشت، آن را نجیبانه و کریمانه، اجابت می‌‌نمود. از جمله صفات ممتازِ سیّدِ ما، صمیمیت، زلالی و فروتنی‌اش بود. به علاوه، جدّی و خستگی‌ناپذیر هم بود؛ از هیچ تلاشی برای تحصیلِ دقیق دانشِ فنّی‌اش فروگذاری نمی‌کرد و همواره سرآمد همکلاسی‌هایش بود. 

او در میدان دین و دعوت نیز، آموزگار اندیشه و اخلاق بود و گهگاهی به ایراد خطبه‌های نماز جمعه می‌پرداخت؛ به یاد دارم که در یکی از خطبه‌هایش ما را به «انفاق» و «توبه» سفارش کرد و چون خودش را جامه‌‌پوشِ عمل به عِلم‌اش یافته بودم، نصایح‌اش بر اعماقِ دلم نشست و هنوز هم آن آموزه‌ها را به یاد دارم؛ هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند؛ او از توبه و رجعت به سوی حضرت حق سخن می‌گفت و خود نیز به پاک‌ترین شیوه، اهل توبه و تضرّع بود و تردید ندارم که خداوندِ توّاب، توبه‌های او را پذیرفته و در پاک‌ترین مرتبه، او را بسوی خود فراخوانده است.  

گرچه سیّدِ عزیز ما، از نظر جسمی  وزنی نداشت امّا در سیرت و اخلاق، بسیار متین و وزین بود و ایمانش سرشار از هیبت و صلابت بود. او وزن‌اش را از ایمان و استقامت‌اش عاریت گرفته بود. سیّد ما اهل سکوت بود و از پُرگویی حذر داشت؛ سنجیده، به موقع و به قدر نیاز سخن می‌گفت و سعی می‌کرد دلی را نیازارد. 

فقدانِ او را کسی درک می‌کند که در سرایش مأوا گزیده باشد؛ او در یاری‌رساندن به دوستان و بستگانی که در اثر بیماری به منزل وی مراجعه می‌نمودند، از هیچ مساعدتی دریغ نمی‌ورزید. در میهمان‌نوازی، کم‌نظیر بود. گرچه فقدانِ کاک حسن برای دوستان، هم‌کلاسی‌ها و همکارانش قابل درک است، امّا این ضایعه‌ی اجتناب‌‌ناپذیر، بیش از هرکس، بر دوش خانواده و یارانِ جماعتی‌اش در شهرستان سردشت سنگینی می‌کند. 

با همه‌ی این اوصاف، دل به تقدیرِ خدای مهربان می‌سپاریم و راضی به رضای او هستیم و خاضعانه‌ از او می‌طلبیم که به سیّد ما غفران و علوّ درجات، و به یادگارانش، عافیت و سربلندی عطا نماید.

آمین یا ربّ العالمین